مرگ پاپیون
«شاریر (پاپیون) پس از آزادی، چند سالی در ونزوئلا ماند، رستورانی در كاراكاس باز و همانجا هم ازدواج كرد. بعدها به فرانسه برگشت، اواخر عمر در اسپانیا مقیم شد و تابستان ۱۹۷۳ در چنین روزی، در مادرید دار فانی را وداع گفت.»
به گزارش سام فیلم به نقل از ایسنا، روزنامه اعتماد نوشت: «پاییز ۱۹۰۶ در یکی از شهرهای جنوب فرانسه متولد شد اما اوایل جوانی به پاریس رفت و در محله های بدنام این شهر زندگی کرد. ۲۵ ساله بود که به افترا قتل دستگیر و محاکمه شد و دادگاه هم برایش حکم به حبس ابد و بیگاری داد. خودش هیچگاه این افترا را نپذیرفت و تسلیم حکمی که دادگاه داده بود نشد. در آخرین جلسه محاکمه، قاضی بعد از اعلام حکم نهایی پرسید: «حرفی دارید؟» و او پاسخ داد: «هیچ حرفی برای گفتن ندارم آقای رییس! جز این که احساس می کنم باید به صورت تان تف بیندازم. اما این کار را هم نمی کنم، چونکه می ترسم آب دهانم کثیف شود.»
نامش هنری شاریر بود اما پروانه خالکوبی شده زیر گردنش به پاپیون شباهت داشت و ازاین رو همه او را «پایپون» می شناختند. او را برای تحمل حبس به گویان که آن زمان یکی از مستعمرات فرانسه محسوب می شد بردند اما از آنجا گریخت. باردیگر دستگیر شد و باز هم فرار کرد و این گریز و بازداشت تا ۱۳ سال بعد، چند بار دیگر هم تکرار شد. به حکم ظالمانه دادگاه تن نمی داد و به تنها چیزی که فکر می کرد فرار و آزادی بود. در این سال های تعقیب و گریز، بخش بزرگی از آمریکای لاتین را زیر پا گذاشت، مدتی در ترینیداد و جزایر سالو و جزیره شیطان اقامت کرد. از جذامی ها که در جزیره ای دور از مردم عادی زندگی می کردند کمک گرفت، مدتی میان سرخ پوست ها ماند و سرانجام در ونزوئلا، در یکی از روستاهای ساحلی این کشور به هدفش رسید. چند سال بعد آغاز به نوشتن خاطراتش کرد و آن چه را در این سال ها از سر گذرانده و تجربه کرده بود روی کاغذ آورد.
این کتاب که شاریر آنرا به ماهیگیران خلیج پریا در ونزوئلا تقدیم کرد، پاپیون نام گرفت با این جمله شروع می شود: «ضربه چنان محکم بود که من فقط سیزده سال بعد توانستم از جا برخیزم.» سیزده سال برای آزادی جنگید و سرانجام موفق شد. در سخت ترین لحظات، چه زمانی که در اجرای نقشه فرار ناکام می شد و چه زمانی که زندانبان ها او را زیر مشت و لگد می گرفتند مدام با خودش تکرار می کرد: «زنده ماندن، زنده ماندن، زنده ماندن، این باید تنها مذهب من باشد.»
از داستان زندگی اش، یا در واقع از روی کتاب پایپون (که حماسه انسان تسلیم ناپذیر است و نیروی حیاتی راوی، نقایص ادبی و فنی روایت را جبران می کند) دو فیلم با همین نام ساخته اند که یکی سال ۱۹۷۳ و دیگری سال ۲۰۱۷ اکران شدند. فیلم قدیمی تر که در آن استیو مک کوئین نقش شاریر را بازی می کند و داستین هافمن هم در آن حضور دارد یکی از کلاسیک های سینمای جهان است. اما خود کتاب، که اواخر دهه ۱۹۶۰ منتشر گردید بیشتر از یک و نیم میلیون نسخه فقط در خود فرانسه فروخت و برای شاریر، شهرت و ثروت زیادی به همراه آورد. اما از همان بدو انتشار درباره درستی یا نادرستی ادعاهای راوی بحث و تردید وجود داشت و حتی برخی مقامات کشور فرانسه آنرا دروغ و جعلی و محصول تخیلات ذهنی شاریر می خواندند. هرچند نظام قضایی این کشور سال ۱۹۷۰ حکم به عفو او داد و پرونده قتلی را که به او منسوب بود، بست.
شاریر پس از آزادی، چند سالی در ونزوئلا ماند، رستورانی در کاراکاس باز و همانجا هم ازدواج کرد. بعدها به فرانسه برگشت، اواخر عمر در اسپانیا مقیم شد و تابستان ۱۹۷۳ در چنین روزی، در مادرید دار فانی را وداع گفت.»
منبع: سام فیلم
این مطلب سام فیلم را می پسندید؟
(1)
(0)
تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب